روز اول پيش خود گفتم
ديگرش هرگز نخواهم ديد
روز دوم باز گفتم
ليک با اندوه و با ترديد
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پيمان خود بودم
ظلمت زندان مرا مي کُشت
باز زندانبان خود بودم
آن منٍ ديوانه ي عاصي
در درونم هايهو مي کرد
مشت بر ديوارها مي کوفت
روزني را جستجو مي کرد
در درونم راه مي پيمود
همچو روحي در شــبســـتاني
بر درونم سايه مي افکند
همچو ابري بر بياباني
مي شنيدم نيمه شب در خواب
هايهاي گريه هايش را
در صدايم گوش مي کردم
درد سيال صدايش را
شرمگين مي خواندمش بر خويش
از چه رو بيهوده گرياني
در ميان گريه مي ناليد
دوستش دارم، نمي داني
........
روزها رفتند و من ديگر
خود نمي دانم کدامينم
آن من سر سخت مغرورم
يا من مغلوب ديرينم ؟
بگذرم گر از سر پيمان
مي کُشد اين غم دگر بارم
مي نشينم
عاقبت روزي به ديدارم
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
سلام به همه ی دوستای گلم... امیدوارم از مطالبی که میزارم خوشتون بیاد. شما میتونین با نظرات خوبتون باعث دلگرمی من بشید تا مطالب بهتری بزارم پس لطفا بدون نظر نرییییییییییییییییییییییید!!!!!!!! راستی هرکی خواس تبادل لینک کنه بیاد توی نظرات بهم بگه... ممنون که بهم سر زدید...
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی
اگه کسی دوست داره با من تبادل لینک کنه میتونه از طریق نظرات و یا آدرس ایمیلم بهم بگه
اینم ایمیلم:lovelorn8900@yahoo.com