امروز شنیدم که تو رفته ای
و دلم باز شکست
و تنم باز گریست
و نگاهم پی یاری گم شد
!!!من چه تلخم امروز!!!
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آنهم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او جز با او
نمیخواهی
من گمانم که زندگی باید همین باشد
سلام به همه ی دوستای خوبم كه امروز مهمون وبلاگم هستن
امروز همونطور كه از اسم پستم متوجه شدید تولد بهترین دختر دنیا یعنی عشقم كه اسمش جزء اسرار هست و نمیتونم فعلا بگم!
امروز كه دارم این پستو مینویسم خیلی بهش نزدیكم و چند دقیقه پیش هم دیدمش!
چشمانت خیره شوم
دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای
هستم که در کنارت
بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم....از عشق
تو.... از داشتن تو....
اشک شوق ریزم منتظر لحظه مقدس که
تو را در آغوش
بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم و با
تمام
وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم آری من
تو را دوست دارم
و عاشقانه تو را می ستایم
اومدم بگم که تا آخر امتحانا نمیتونم بیام نت!
سلام سلام سلام
به همه ی دوستای عزیز و مهربونم
با این پست اومدم تا این عید سعید باستانی رو اول به عشقم و بعد هم به تمام دوستای خوبم که همیشه به یادم بودند و منو تنها نذاشتن تبریک بگم!!!
حالا واسه خودتون و من یه دست خوشل بلند بزنییییییییییییید!!!
هـــــــــــــــــــــــــــــــــورا!!! عیـــــــــــــــــــدتــــــــــــــــون مبارک باشه!
صد سال به این سالها!!!
راستی عیدی یادتون نره (همون نظر منظورم بود)
همتون تا بعد 14 به خدای مهربون میسپارم!!!!
عید خوب و سال خوبتری برای همتون آرزو میکنم!!!
بــــــــــــــــــای تا هــــــــــــــــــای
اون یکی وبم خوشدل تره حتما سر بزنید
واسه شكستن يه دل فقط يه لحظه وقت مي خواد.اما واسه اينكه از دلش در بياريشايد هيچ وقت فرصت نداشته باشي... ميشه مثل يه قطره اشك بعضي ها رو از چشمت بندازي ، ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشك وبگيري كه با رفتن بعضي ها از چشمت جاري ميشه
.................................................
در دنياي بچه ها هر کي زودتر بگه دوستت دارم برنده هست ولي در دنياي بزرگتر ها هر کي زودتر بگه دوستت دارم بازنده است
................................................
...............................................
به چشمانت بياموز ؛که هرکس ارزش ديدن نداردبه دستانت بياموز ،که هرگل ارزش چيدن نداردبه قلبت بياموز که هر کس کنج آن جايي ندارد
..............................................
زندگي شهد گلي است که زنبور زمانه مي مکدش انچه مي ماند عسل خاطره ها ست
.............................................
سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد!! خط اولي به دومي گفت ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ..!! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي!!! در همان زمان معلم بلند فرياد زد : " دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن به ديگري خود را بشکند !!
............................................................
سلام سلام دوستای خوبم
ببخشید که ایندفعه دیرتر آپ کردم
امیدوارم از این متن ها خوشتون بیاد
راستی اون یکی وبمم فراموش نکنیدها!!!
www.brokenheart89.mihanblog.com
منتظر نظرای خوشملتون میمونم!!!!
بـــــــــــای تا هـــــــــــای!
سلام دوست جونای خوبم
امتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــحانام تموم شدن دیگه راحت شدم
آخیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش!!!
توی ادامه مطلب یه متن خوشمل نــــــــــــــــــــــــاز واستون گذاشتم
بدون نظــــــــــــــــــــــــــــــــــــر هم نرید ها!!!!
این با اون وبم فرق میکنه ها!!!
به اون وبمم سر بزنید:
www.brokenheart89.mihanblog.com
!!!منتظر نظرای خوشگلتون توی هر دو وبم میمونم!!!
برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو نفس میکشم ، بدون تو میمیرم.
برای تو مینویسم ، از عشقت و آن قلب مهربانت.
مینویسم که دوستت دارم برای همیشه و تا ابد.
تویی زیباترین زیبایی ها ، تویی مظهر خوبی ها ، این تویی همان لایق بهترینها.
تویی تنها بهانه نفس کشیدنم ، این تویی تنها ترانه زندگی ام.
تویی یک عشق جاودانه ، خیلی دوستت دارم صادقانه.
بیا با هم زندگی را با عشق و محبت بسازیم و به عشق هم زنده بمانیم.
ای قشنگترین لحظه ، ای زیباترین کلام خیلی دوستت دارم.
تویی پاکترین عشق روی زمین ، می پرستم تو را بعد از خدای آسمانها و زمین.
تا آخر دنیا به انتظارت مینشینم ، آخر این دنیا همان لحظه ایست که از عشق تو میمیرم.
به عشق تو زندگی میکنم ، برای تو نفس میکشم ،بدون تو میمیرم.
بیا در کنارم عزیزم ، عطر وجودت به من آرامش میدهد ، حضورت در کنارم مرا به اوج عشق می رساند.
بیا در کنارم ، دستانت را به من بده ، بگذار با گرمی دستانت احساس خوشبختی کنم.
احساس کنم که برای منی .
تویی لایق بهترینها ، تویی که لایق قلب منی و حافظ احساس من.
با حضورت در قلبم زندگی ام رنگ تازه ای به خود گرفت و فصل بهار زندگی ام با حضورت فرا رسید.
با حضورت کویر تشنه دلم بارانی شد ، بارانی از جنس عشق و محبت تو.
مثل همیشه با تو هستم ، بیشتر از همیشه عاشق تو هستم.
مثل همیشه برای منی ، بیشتر از همیشه قدرت را میدانم.
ای عشق همیشگی ام ، بدجور در قلب من غوغا کرده ای .
مثل همیشه ، بیشتر از گذشته ، برای همیشه ، میگویم که دوستت دارم همیشه
تقدیم به بهترینم
بوسه من تلخ نیست ...
لبهایت را طعم بوسه ی چه کسی این همه شیرین کرده که مرا تلخ می بینی؟؟؟
سكوت رامیپذیرم اگربدانم روزی باتو
سخن خواهم گفت تیره بختی رامیپذیرم
اگربدانم روزی چشمان توراخواهم سرود
مرگ رامیپذیرم اگربدانم
روزی توخواهی فهمیدكه دوستت دارم
(دوست دارم فقط به خاطرخودت )
تقدیم به بهترینم
تنها شادی زندگیم این است که هیچکس نمی داند تا چه حد غمگینم
وقتی تنهاییم دنبال یارمیگردیم وقتی پیداش کردیم دنبال عیب هاش
می گردیم وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاش می گردیم
وبازتنهاییم
آخه چرا دنیا اینجوریه؟؟؟؟؟؟
فقط دنبال دلخوشی های آدم میگرده تا ازمون بگیردش!!!!
مگه ما چند تا دل داریم که همون یدونه رو هم بشکنن؟
دیگه بریدم، نمیدونم چیکار باید بکنم!!!
این حق من نبود که به عشق پاکم چنین جوابی بده
اما یه چیزی رو هیچ وقت یادم نمیره اونم اینه که چقدر دوستش
داشتم، دارم و خواهم داشت
ولی دیگه فکر کنم فقط باید با خاطراتش زندگی کنم
بچه ها واسم دعا کنید که عشقم برگرده چون میدونم بدون اون
میمیرم
کلام آخر این که:
خدایا به آنان که دوست تر میداری بیاموز دوست داشتن فراتر از
عشق است
ღبــــــی وفایی کن وفایت می کنندღ
ღباوفـا باشــــی خیانت می کنندღ
ღمهربانــی گـرچه آیین خوشیستღ
ღمهربان باشــــی رهایت می کنندღ
فکر می کنی روزی چند نفر نگات میکنن؟
فکر می کنی روزی چند نفر بهت زل میزنن؟
فکر می کنی روزی چند نفر دنبالت می افتن تا بهت شماره بدن؟
10نفر؟ 20نفر؟100نفر؟ چقدر؟؟؟
برو ادامه مطلب
۱-عشق را به کسانی بدهید که لایق آن هستند نه تشنه ان زیرا تشنه روزی سیراب خواهد شد
۲-در قلبت رو واسه کسی باز نکن / اونی که دوست داره کلید داره
۳-محبت مثل سکه میمونه که اگه بیفته تو قلک قلب نمیشه درش بیاری /اگرم بخوای درش بیاری باید اونو بشکونی
۴-شمع میسوزد و پروانه به دورش / من که پروانه ندارم چه کنم
1- هنگام دیدن كسی كه عاشق او هستید تپش قلب شما زیاد شده و هیجان زده خواهید شد اما هنگامیكه كسی كه را دوست دارید می بینید احساس سرور و خوشحالی می كنید .
2- هنگامیكه عاشق هستید زمستان در نظر شما بهار است ولیكن هنگامی كه كسی را دوست دارید زمستان فصلی زیباست .
3- ...
۴-...
من می آیم...
آرام…بی صدا…
قدم بر میدارم درون کوچه های دلتنگی ات.
تو در خوابی…
عمیق فرو رفته ایی در رویای مهتابی ات.
گل باغ آرزوهام توی دست سرد باده
واسه من گرون تموم شد این یه دل دادن ساده
رفتی ازم گرفتی رنگ خنده و صدامو
از درخت شبا چیدی همه ستاره هامو
کاش نمی دیدمت
هیچ وقت
اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت
این منم چون گل پرپر که نشستم سر راهت
تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم
اگه من نمردم از عشق تو بدون که رو سیاهم
اگه عاشقی یه درد، چه كسي آن درد رو نديده
تو بگو كدوم عاشق، رنج دوري نكشيده
اگه عاشقي گناه، ما همه غرق گناهيم
ميون اين همه آدم، يه غريب و بي پناهيم
تو ببين به جرم عشقت، پرپروازمو بستند
تو نديدي من مغرور چه بي صدا شكستم
چی بگم وقتي كه عاشق، زخمي تيغ هلاكه
همه بال و پر زدن هاش رقص مرگي روي خاكه
هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساس ات می کنم
و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری
دوری، فاصله و فضا بین ماست
و تو این را نشان دادی و ثابت کردی
برای تویی كه قلبت پـاك است
برای تو می نویسم ...
برای تویی كه تنهایی هایم پر از یاد توست
برای تویی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
تا به کی باید رفت...
از دیاری به دیاری دیگر
نتوانم نتوانم جستن هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهاری دیگر!
دلت را برای عاشقی می خواهم ، صدایت را برای شادابی می شنوم
دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم
خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش
حالا كه دست هایت چتر نمی شوند
حالا كه نگاهت ستاره نمی بارد
حالا كه خانه ای برای ما شدن نداریم
از كاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
و آرامش خیالت ، خیس اشك هایم نشود
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت
با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف
فقط میروم ..فقط میدوم
چیزی نیست
که مرا
سر شوق بیاورد
جز تو
که تو هم نیستی....
يك قلب مي كشم و مي گويم اين تويي...بعد رنگش مي زنم، سياه!
تو دلخور مي شوي؛رهايم مي كني!
يك يادداشت از من خيالت را راحت مي كند...
نوشته ام:
" سياه" چون همه گول بخورند و كسي نتواند غير از من وارد آن شود!
قلب تو آبيست...به رنگ و به وسعت آسمان...
این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می خواهم که یادت را از ذهن من بشوید... یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با خود جدال نکنم ...
من تمام فریاد ها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی ، عشق و صداقت مدتهاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها و نفرتها را به تاریک خانه دل سپردم
....
چرا غمگینی ؟
عاشق شدم ! !
آیا عشق شیرینه ؟
بله ..شیرین تر از زندگی ! !
چرا تنهایی ؟
ویژگی عاشقاست ! !
لذت تنهایی چیه ؟
فکر به او و خاطرات او ! !
چرا میری ؟
برای اینکه او رفت ! !
دلت کجاست ؟
پیش او ! !
قلبت کجاست؟
او برده ! !
پس حتما بی رحم بوده ؟
نه .. اصلا ! !
چرا ؟
چون باز هم او را می پرستم ...
پرسید: به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش
گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با
یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک
تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است
وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود
ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم!!!
کاش کوچیک می موندیم
تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن !
نه حالا که بزرگ شدیم
و فریاد هم که می زنیم
باز کسی حرفمون رو نمیفهمه !!!
وقتی تو چشماش نگاه میکنم
انگار چند تا حس رو با هم دارم.
هم دلم میخواد تا ابد به
چشمای قشنگش خیره بشم ،
هم میخوام ازشون فرار کنم ....
هم میخوام تو نگاهش غرق بشم
و هم اضطراب دارم .
یه جوری ترس و دلهره و عشق و غرور
و همه چی رو با هم دارم .....
آدم عاشق که عاقل نیست .
دیوونه ی یه جفت چشم معصوم و بی گناهه
که هر وقت نگاهشون میکنه
انگار که آتیش میگیره .
گاهی وقتا یه دریاست
که وقتی توش شنا می کنی
بدون اینکه بخوای آرومت میکنه ،
گاهی وقتام یه مردابه
که آروم و بی صدا تو رو تو خودش میکشه .
آخر هم خفه ات میکنه ،
راه نفستو میبنده ،
اون وقته که می میری .
عشق یعنی خواستن ،
اما خواستن همیشه
مساوی تونستن و به دست آوردن نیست ...
وقتی که مردم...
تابوتم را سیاه کن تا همه بدونند که سیاه بخت بودم
بر روی سینه ام تکه ای یخ بگذار تا به جای خودت برایم گریه کند
چشم هایم را باز بگذار تا همه بدونند چشم انتظار تو بودم
خاطرات بازیچه بودنم را با خودم دفن کن
و آخر اینکه...
دست هایم را ببند تا همه بدانند خواستم ولی نتوانستم
یادمون باشه هیچ کس رو امیدوار نکنیم
بعد یکدفعه رهاش کنیم
چون خرد میشه میشکنه و اهسته میمیره .
یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف
نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده
سرش درد نگیره
یادمون باشه قولی رو به کسی میدیم
عمل کنیم.
یادمون باشه هیچوقت کسی رو
بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم
چون امکان داره نتونه زیاد طاقت بیاره .
یادمون باشه اگه کسی دوستمون داره
بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت
چون زندگیشو ازش میگیریم ...
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روزی پوچ همچون روزهای دیگر
سایه ای از امروز ها.دیروز ها!!!
دیدگانم همچون دالان های تار
گونه های همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزم آرام روی دفترم
دست هایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
خاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل بر روی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یک سو می روند
پرده های تیره دنیای من
چشمهای ناشناسی می خزند
روی کاغذ ها و دفتر های من...
بعد ها نام مرا باران و باد
نرم می شویند از رخسار سنگ
گور من می ماند به راه
فارغ از افسانه های نام و ننگ
شب سردی است، و من افسرده......
راه دوری است، و پایی خسته.......
تیرگی هست و چراغی مرده.....
می کنم، تنها، از جاده عبور....
دور ماندند زمن آدم ها.......
سایه ای از سر دیوار گذشت......
غمی افزود مرا بر غم ها.............
فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمده.......
تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی.........
نیست رنگی که بگوید با من.....
اندکی صبر، سحر نزدیک است.
ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی
رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی
ای که بی تو تک و تنهام توی این غربت سنگی
می دونم بر نمی گردی شدی همرنگ دورنگی
همه ی زندگی من اون نگاه عاشقت بود
چرا فکر کردی به جز من یکی دیگه لایقت بود ؟؟
...رفتی و ازم گرفتی اون نگاه آشنات رو
واسه من رفتی گذاشتی التهاب لحظه هات رو
حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی
چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی
هیچ از خودت پرسیدی عاقبت این دل عاشق چه میشود؟؟؟
هیچ از خودت سوال کردی به کدامین گناه مرا تنها گذاشتی؟؟؟
کاش لحظه رفتن اندکی تامل می کردی و به گذشته می اندیشیدی.به گذشته ای نچندان دور.به روز اول اشنایی به قسم هایی که برای هم خوردیم و به قول هایی که به هم دادیم.
تو رفتی!!!
کاش هنگام رفتن تمام مهر و محبتی را که این دل ساده نسبت به تو کسب کرده بود با خود میبردی.کاش میدانستم صدای چه چه گنجشک ها روزی به پایان میرسد و من تنها می مانم.
تو رفتی!!!
چگونه دلت امد از دل ساده و قلب مهربانم بگذری.قلبی که به عشق تو می تپید و تو ان را تنها گذاشتی.بعد از تو نه بهار رنگ سبزی برایم دارد نه تابستان برایم معنایی.
تو رفتی!!!
آری تو رفتی و مرا در یخبندان بی کسی ها تنها گذاشتی.
رفتن تو هستی مرا شکست !
این شکست تهی بدون تو
لا به لای بستر زمان دفن می شود
رفتنت معنای ناتمام قفس را برایم تمام می کند
و تداوم ناگزیر آرزوهایی خواهد شد
که تو آن را به التهاب دست های من بخشیده ای
رفته ای و نمی دانی
غم گریز تو را در درنگ بهانه هایم گم می کنم
می شکنم و می گزارم تا شانه های من
در رگبار اندوه بی پایان تو
چشم انتظار جاده ای بماند
که تو به آن چشم دوخته ای...
تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ...
تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست ...
تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم ...
تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست ...
تنهايي را دوست دارم زيرا....
در کلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد...
مدت هاست که از حرف زدن میترسم! و تو تنها صدای سکوتم را به یاد می آوری
اما این بار به خاطر امروز برایت می گویم ، بخوان
.
.
.
.
.
.
.
خواندی! دیدی که چقدر ناگفته داشتم؟ و همه این را غرور نامیدند! و حتی تو..!
این بار فکرم را تا سر حد فکر ساده نوشتم تا همه بخوانند!
چه سنگین گذشت عصر بارانی ام
گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را
وامروز دوباره شکست
تکه ای از شکسته های قلبم
درآن گوشه ی پاییزی
گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند
کاش گفته بودم…
کاش گفته بودم تو روزی بتی بودی
که قلبم ستایشت می کرد
دریغ از گوشه چشمی
که همان، بت شکنم کرد
وامروز…
بخشایش عذرم
مفهومی بی رنگ است
گمشده در اعماق تاریک قلبم…
خداحافظ…
آخرین کلامی که از تو شنیدم
و باز قصه ی تلخ جاده و آن راه بلند…
که تو را از خلوت من می ربود
آسمان می گریست
شیشه ها می گریستند
ومن مبهوت رفتنت
در پس شیشه های مه آلود
بغض دردناکم را بلعیدم
دیوانه وار خندیدم
وتو را بدرقه کردم…
این عشق برای من هیچ نداشت
اما....
گلهای بالشم را " باغبان " خوبی بود
اشک های هر شب من...!!!
میخواهی بروی؟
خب برو...
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو...
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن كدامین احساس لبخند میزنی؟
برو..
تردید نكن
نفس های آخر است
نترس برو...
احساسم اگر نمیرد ..بی شك ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو...
یك احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میكشد
طفلك چه میداند كه روحش سلاخی خواهد شد
برو...
فقط برو.....
چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید
و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و
به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی ، حس کنی هنوزم دوسش داری
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش
همه وجودت له شده ....
چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی
اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی....
چه قدر سخته وقتی
پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی
تا نفهمه هنوزم دوسش داری .......
چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی
و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب
بگی : گل من باغچه نو مبارک
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند
غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟
هرگز فراموش نمی کنم
سخنانی راکه از چشمان تو شنیدم
می گویند چشمها هرگز دروغ نمی گویند
اما من شیرین ترین دروغ ها را از چشمان تو شنیدم
آن هنگام که می گفتند:
«دوستت دارم»
تو بزرگ بودی
آنقدر بزرگ
که رویاهای من در سرزمین خیال تو
قاصدکی بیش نبود
بزرگ بودی و دست نیافتنی
و من می دانستم
در دست نیافتنی ها
عظمتی ست پرستیدنی..
زندگی با تو خاطره ای برای من نبود
خاطره های با تو تمام زندگی من است...
زیر نگاه پاییزی تو
من چونان برگی افتادم
و از آن روز
زیر پای رهگذران خرد می شوم.........بی آن که در جستجوی قافیه باشم
و بی آن که حتی در جستجوی واژه ها باشم
در این شب ها که گویند عزیزترین شب های خداست
می خواهم از تو بگویم
از تو که عاشقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری
با ساده ترین کلمات
همراه با همین اشکی که دارد می غلتد و فرو می افتد
می خواهم بگویم دوستت دارم
امشب نه می خواهم برایت از آسمان خورشید بیاورم
نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم
و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم
فقط ساده و با صداقت
همراه با شاهدی صادق
از اعماق جانی سوخته
با چشمانی بارانی
می خواهم بگویم دوستت دارم
و می خواهم بگویم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید
من تقدس عشقت را
بر کرامت وجودم نشانده ام
و اگر سراسر وجودم زبان باشد
یکسره خواهد گفت:
دوســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــــــت دااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم
تعداد صفحات : 2
سلام به همه ی دوستای گلم... امیدوارم از مطالبی که میزارم خوشتون بیاد. شما میتونین با نظرات خوبتون باعث دلگرمی من بشید تا مطالب بهتری بزارم پس لطفا بدون نظر نرییییییییییییییییییییییید!!!!!!!! راستی هرکی خواس تبادل لینک کنه بیاد توی نظرات بهم بگه... ممنون که بهم سر زدید...